به گزارش خبرنگار دفتر منطقهای فارس در دوشنبه، نام اقبال لاهوری شاعر و متفکر سرشناس پاکستانی در دهه 60 قرن گذشته میلادی در محافل ادبی و فرهنگی ...

به گزارش خبرنگار دفتر منطقهای فارس در دوشنبه، نام اقبال لاهوری شاعر و متفکر سرشناس پاکستانی در دهه 60 قرن گذشته میلادی در محافل ادبی و فرهنگی تاجیکستان بر سر زبانها پیچید و این زمانی بود که «میرسعید میرشکر» شاعر نامدار تاجیک با انتشار مقالهای و سپس مجموعه اشعاری از اقبال با حروف سرلیک خوانندگان خوشذوق تاجیک را با شرح حال و آثار این شاعر مشهور آشنا کرد.
میرشکر در پیشگفتاری که بر این مجموعه نوشته است یادآوری میکند که در نشستی در پاکستان «فیض احمد فیض»شاعر هندی هنگام خداحافظی این بیت را میخواند:
قدم بیباک تر نه در حریم جان مشتاقان
تو صاحب خانه ای آخر، چرا دزدانه می آیی؟
در سالهای بعد از انتشار این مجموعه، پروفسور روانشاد «عبدالله جان غفاراف» محقق و اقبال پژوه در نشر و گسترش آثار و اندیشههای اقبال لاهوری تلاشهای مؤثر و فراوانی انجام داد و 2 مجموعه کاملتر از این شاعر بیدارگر با نامهای «پیام شرق» و «پیغام شرق» را با شمارگان 10 هزار نسخه در تاجیکستان منتشر کرد که در مدت کوتاه به فروش رفت و اقبال جایگاهی ممتاز در جامعه تاجیکستان کسب کرد.
در آستانه فروپاشی شوروی که موج بیداری و خودآگاهی در تاجیکستان پدید آمد با توجه به علاقه فراوان مردم به شعر، نیاز این جامعه به اشعار اقبال بیشتر احساس شد و مردم بویژه نیروهای هویتطلب دیگر بار به اقبال رجوع کردند و در نهایت شعر اقبال به زنگوله بیداری و خودشناسی تبدیل شد. بویژه شعر مشهور او «از خواب گران خیز» و مصراعهای معروف آن؛
ای غنچه خوابیده چو نرگس نگران خیز
کاشانه ما رفت به تاراج غمان خیز
از ناله مرغ چمن از بانگ اذان خیز
از گرمی هنگامه آتش نفسان خیز
از خواب گران، خواب گران، خواب گران خیز،
ازخواب گران خیز!
این شعر از آن پس، ورد زبان مردم شد و پیر و جوان و مرد و زن آن را میخواندند و «مرادبیک نصرالدین» خواننده مردمی این کشور آن را به حوزه موسیقی وارد کرد و تقریبا همهروزه در میدان شهیدان که محل تجمع نیروهای آزادیخواه در شهر دوشنبه بود، اجرا میشد.
و در آن روزگار زمانی که مردم هویتخواه برای کسب حق مسلم خود (بازگشت به خط و زبان فارسی و کسب استقلال تاجیکستان از اتحاد شوروی) راهپیمایی و تظاهرات میکردند از شعر اقبال که مضمون و محتوای بیدارگری و انقلابی داشت، سود میجستند و شعر اقبال را به شعار تبدیل میکردند که نمونهای از این ابیات به شرح زیر است؛
خدا آن ملتی را سروری داد
که تقدیرش به دست خویش بنوشت
به آن ملت سر و کاری ندارد
که دهقانش برای دیگران کشت
و یا:
مسلمان قافه مست و ژنده پوش است
ز کارش جبریل اندر خروش است
بیا طرح دیگر ملت بریزیم
که این ملت جهان را بار دوش است
بدین طریق، اقبال به دانشگاهها و مراکز آموزشی و برنامههای رادیو و تلویزیونی راه پیدا کرد و در دانشگاه ملی تاجیکستان رشته اقبالشناسی تأسیس شد که دانشمند سرشناس تاجیک «رستم وهابنیا» این محافل را رهبری میکرد.
همچنین در نشریهها نیز آثاری از اقبالشناسان ایرانی و پاکستانی منتشر میشد و دانشآموزان و دانشجویان تاجیک با شعر این شاعر شوریده نفس میکشیدند و این شعر، مرشد زندگی آنها شده بود؛
ادب پیرایه نادان و داناست
خوش آنکو باادب خود را بیاراست
ندارم آن مسلمان زاده را دوست
که از دانش فزود و از ادب کاست.
و در همان هنگامه بیداریها، مسجدی در شهرستان «مستچاه» استان «سغد» به اسم این متفکر و شاعر سرشناس نامگذاری شد و در این مسجد اشعار و ابیات بلند اقبال بر در و دیوارهای آن ثبت گردید و درسهایی از آموزههای او توسط روحانیون تدریس میشد.
همچنین ابیات ایراندوستی و ستایش زبان فارسی سروده اقبال در بطن جامعه فارسیزبانان آسیای مرکزی جای و مقام ویژهای یافت و کسی را در این جامعه نمیتوان یافت که این ابیات دلنشین او را در حافظه نداشته باشد؛
هندیایم از پارسی بیگانهام
ماه نو باشم تهی پیمانهام
گرچه هندی در عزوبت شکر است
طرز گفتار دری شیرین تر است
محرم رازیم با ما راز گوی
آنچه می دانی ز ایران باز گوی
از حجاز و چین و ایرانیم ما
شبنم یک صبح خندانیم ما
و این دوبیتی اقبال که اوج وحدتگرایی و سرود ملی اقوام مسلمان است
نه افغانیم و نه ترک و تتاریم
چمن زادیم و از یک شاخساریم
تمیز رنگ و بو بر ما حرام است
که ما پرورده یک نو بهاریم
همچنین این دوبیتی علامه اقبال که تقریبا به آرم هر تجمع و گردهمایی در تاجیکستان تبدیل شده بود و از شهرت و محبوبیت زیادی برخوردار بود و به مردم تشنه استقلال و آزادی آن روز این کشور روحیه و قدرت انسجام بیشتر میبخشید،
میارا بزم در ساحل که آنجا
نوای زندگانی نرم خیز است
به دریا غلط و با موجش درآمیز
حیات جاویدان اندر ستیز است
اقبال با سرودههای آتشین خود نشان داد که رسالت شاعر و سخن در جامعه، ارشاد و هدایت انسانها است و شاعر که فرد باشعور و آگاه هر زمان است، بایستی دم از وحدت و تربیت بشر زند و در ارتقای فکری انسانها تلاشی مضاعف به خرج دهد و سروده او باید از دل برخیزد و بر دل نشیند و مثل شعر اقبال به سرود همگانی و تودهها تبدیل شود.
خود اقبال نیز از این رسالت ازلی سخن و سخنور به خوبی آگاه بود و هر چند در ابتدا مقالات اجتماعی و سیاسی جهت بیداری و هوشیاری مردم مشرق بویژه مسلمانان مینگاشت ولی بعدها دریافت که کاری که شعر و کلام موزون انجام میدهد، نثر و سایر هنرها از انجام آن عاجزند و این است که اشعار فارسی اقبال بیشتر از اشعار سروده او با زبان اردو محبوبیت و جایگاه فاخری دارد. اقبال در این زمینه خود گفته است،
ناله کجا و من کجا، سوز سخن بهانهای است
سوی قطار میکشم تاقه بی زمام را
و جالب اینکه کمتر شاعری را در تاجیکستان میتوان یافت که بویی از اشعار اقبال نبرده و تأثیری از اندیشههای متعالی او نگرفته باشد. به عنوان نمونه؛
استاد «لایق»:
روز و شب بیدار شمس خاوران
ما زخواب آلودگان خاوریم
حضرت اقبال بر ما بد مگیر
ما اگر در خواب سکته اندریم
خیز از خواب گران گفتی ولی
در سمرقند آنچنان بی منبریم
در بخارایی که درگاه دری است
با دری گفتاری بیرون از دریم
«اعظم خجسته»:
میشود سینه تنگم یم آهی گاهی
میبرم دریم این آه پناهی گاهی
راه مقصود عجب پیچ وخمی دارد و لیک
راشدی هست که بینی سر راهی گاهی
(با الهام از غزل اقبال) که با این مطلع آغاز میشود:
میشود پرده چشمم پرکاهی گاهی
دیدهام هر دو جهان را به نگاهی گاهی.
«جوره یوسفی»:
«در لب مریخیان لفظ دری»
مرد هندی گفته با صد باوری
تا دری باشد زبان مادری
ملت من ز آسمانها برتری
در هوای این سروده اقبال:
این همه خواب است یا افسنگری
در لب مریخیان لفظ دری
با توجه به اینکه شعر اقبال، نماد بیدارگری و دعوت به هویت و خودشناسی و حاصل دعوتهای انقلابی شعرای نامدار فارسی است، میتوان در یک ارزیابی عمیق اقبال را مؤثرترین شاعر قرن بیستم در جامعه فارسیزبان آسیای مرکزی محسوب و اعتراف کرد.
مردم فارسیگوی این خطه شعرپرور این مصرع اقبال: «از هند و سمرقند و عراق و همدان خیز» را که میشنوند، گویی خود را مخاطب شاعر هندی میدانند و در سالهای دهه 90 به دعوت بیداری او لبیک گفته و در برابر ناامنی و تفرقه ایستادگی کردند. شاید در آینده نزدیک شاعری مثل اقبال در صحنه ادب قد علم کند که خود اقبال این معنی را 20 دقیقه قبل از مرگش به صورت یک دوبیتی بیان کرده بود:
سرود رفته باز آید که ناید
نسیمی از حجاز آید که ناید
سر آمد روزگار این فقیری
دیگر دانای راز آید که ناید
انتهای پیام/و