خبرگزاری پیروان موعود به نقل از خبرگزاری فارس - گروه ادبیات انقلاب اسلامی: بخش پایانی گفت و گو با سیدوحید سمنانی پیش روی شماست.
فارس: ...

خبرگزاری پیروان موعود به نقل از خبرگزاری فارس - گروه ادبیات انقلاب اسلامی: بخش پایانی گفت و گو با سیدوحید سمنانی پیش روی شماست.
فارس: خب شما تا کجا با «آقای عمرانی» آمدید؟ گویا هنوز هم با ایشان ارتباط دارید ؟
بله، این افتخار را دارم شما اصلاً ببینید بعد از اینکه با «آقای عمرانی» شروع کردیم کمتر از یکسال شد که ما جدا از شعر شیفته اخلاق ایشان شدیم رابطه ما دیگر رابطه شعری نبود.
* رابطه پدر و پسری
فارس: مثلاً چه اخلاقی؟
ما در آنجا فقط شعر یاد نگرفتیم اصلاً نوع برخورد «آقای عمرانی» آنقدر برمدار اعتقادات واقعی و بیریا در مورد آیین و مذهب بود و وقتی که وارد زندگی او شدیم دیدیم واقعاً اینها در زندگیاش هم جریان دارد و فقط به زبان نیست خیلی برای ما جالب بود به طوری که رابطه ما، رابطه استاد و شاگردی نبود، رابطه مرید و مرادی بود بعدش هم که ما کمتر از دو سالی شد که اگر اغراق نکنم جزیی از خانوادهاش شدیم یعنی در برنامه خواستگاری من «آقای عمرانی» آمد یعنی آنقدر نزدیک بودیم و در رابطه با ازدواج قبل از اینکه موضوع را با پدر و مادرم مطرح کنم با «آقای عمرانی» صحبت کردم. این اتفاق و مریضی که برای «آقای عمرانی» پیش آمد من خیلی پریشان بودم و دوستان میگفتند چه شده حالا استادت مریض شده تحمل کن. من میگفتم شما فکر کنید که پدرتان در بیمارستان ، مریض روی تخت افتاده است من یک چنینی حسی دارم و فکر نمیکنم که غریبه است و رابطه ما با ایشان یک رابطه صمیمی است .
فارس: مثل اینکه آقای «عمرانی» سه کتاب منتشر کرده اند ؟
بله، البته کتابهای زیادی داشته است که شاید کمکاری از ما بوده است که اجبار نکردیم آنها را چاپ کند چونکه ایشان کارهای چاپ نشده زیادی دارند.
فارس: اولین کتاب ایشان «مروارید فراموش شده » هست که نشر «همسایه» چاپ کرده است، شما این کتاب را خواندید؟
فراوان
فارس: چرا ؟
به خاطر اینکه دوست داشتم زودتر به زبان شعر امروز مسلط شوم و زبانی را هم که انتخاب کرده بودم این زبان بود به خاطر همین این کتاب را خیلی زیاد میخواندم و خیلی از چیزهای آن را بار اول و دوم که خواندم اصلاً نفهمیدم چه هست و این شعرها یعنی چه و هیچ لذتی نبردم تا اینکه به مرور که خواندم معانی و مفهوم آنها را فهمیدم و با چند شعر آن واقعاً زندگی کردم .
فارس: در پایین اکثر شعرهای او بوشهر تاریخ خورده است ؟
اکثرا بوشهر و یزد است.
* کسانی که سخنشناس هستند درباره «عمرانی» صحبت نکردهاند
فارس: اما کتاب بعدی «ساعت به وقت شرعی دریا» است.
بله، غالب شعرهای این کتاب را پیش از اینکه چاپ شود ما افتخار این را داشتیم که بشنویم. همیشه به ما در کلاسها میگفت چرا شما شعر کم میگویید و هر هفته که میآمد 6-5 تا شعر میآورد که بیشتر آنها شعرهای این کتاب بود و شعرهایی که در این کتاب هست را اگر نگاه کنید میبینید که مثلاً سه تای آنها در یکروز اتفاق افتاده است و انصافاً از لحاظ قدرت شعر هم نمیتوانید بگویید که شعر ضعیفی است یا ساخته شده است چونکه شعرهایش با هم یک حسهای خاصی دارد و شاید ما کم کاری کردهایم که این کتاب بهتر معرفی نشده است ولی این کتاب، کتاب دوم ایشان هست و یک غزل خیلی قشنگ هم در آن هست که از غزلهای عاشقانه خیلی خوب است، بدون اغراق ببینید یکی از مشکلات اصلی که ما داریم این است که من شاگرد «عمرانی» هستم و اگر در رابطه با شخصیت و شعرا و صحبت کنم اثری ندارد یعنی اثر اصلی ندارد به قول «صائب» که میگوید:
صائب دو چیز میشکند قدر شعر را
تحسین ناشناس و سکوت سخن شناس
متأسفانه کسانی که سخنشناس هستند درباره «عمرانی» صحبت نکردهاند و درباره شعر «عمرانی» حداقل چون که نوع گویش و زبانش به گونهای است که شاید دوستان شاعر زیاد به مذاق شان خوش نیاید ولی شخصیتش را فکر نمیکنم کسی به این سادگی رد کند، در جناحهای مختلف و نگرشهای اجتماعی و سیاسی مختلف، انسانیت «عمرانی» را من ندیدم کسی رد کند و بگوید که فلانی آدم خوبی نیست ولی آن وجه شاعرانگیاش متأسفانه از دید خیلیها مخفی باقی مانده یا متأسفانه خواستهاند که مخفی بماند. خودش هم فکر میکنم در این اواخر به این نکته اعتقاد پیدا کرده بود که بعضیها دوست ندارند ایشان دیده شود و کمکاری هم شاید بعضی وقتها از ما بوده است که چیزهایی را که دیدهایم ننوشتهایم و یا شاید گفتهایم که اگر بدهیم چون که شاگردش هستیم فایدهای ندارد.
* شعرهای عاشقانه «عمرانی» شعرهای خیلی قشنگی است
فارس: پایاننامه فوق لیسانس اییشان «غزل عاشقانه بعد از انقلاب» بود.
بله، این یک بعد جالب از زندگی آقای «خلیل عمرانی» هست چون که ایشان را خیلیها به عنوان شاعر آئینی و دفاع مقدس میشناسند یا حداقل دوست دارند که این جوری بشناسند ولی شعرهای عاشقانه «عمرانی» شعرهای خیلی قشنگی است و خیلی جالب است که ایشان برای پایان نامهاش هم یک موضوع عاشقانه انتخاب کرده است علیرغم اینکه اگر موضوع دفاع مقدسی یا آئینی کار میکرد پیشاپیش میتوانست قول چاپ آن را بگیرد و هنوز هم که هنوز است آن پایان نامه آخرین پایاننامهای بود که زنده یاد «قیصر امینپور» به آن 20 داد و آن هم اتفاقی بود که متأسفانه از دست ما در رفت و آن را برایتان توضیح میدهم و آن روز دوشنبهای بود که «قیصر» به ایشان 20 داد و شب آن روز به رحمت خدا رفت، من آن موقع نزد پدرم تراشکاری کار میکردم و دانشجو هم بودم که تازه «صدفهای لال» چاپ شده بود کتاب را با خانم امضا کردم و قرار شد فردا دوشنبه برای دفاعیه «آقای عمرانی» به دانشگاه تهران برویم در ماشین نشستیم و حرکت کردیم و آقای «عمرانی» نسیرینی و وسایل پذیرایی را هم گرفت رسیدیم دنشکده، «قیصر» به آقای «عمرانی» زنگ زد و معذرتخواهی کرد و گفت من شرمندهام حالم امروز خوب نیست و نمیتوانم به دانشگاه بیایم و آن روز من مرخصی گرفته بودم و رفته بودم، انشاءالله هفته آینده و دوشنبه هفته بعد آنقدر من کار داشتم که نتوانستم بروم و کتاب را به خانمم دادم و خانمم رفت، از برنامه فیلمبرداری کردند، شب برگشتند و من مقداری از فیلم را دیدم و گفتم بقیه آن را فردا صبح میبینم که صبح با پیامک «سیدمحمد امین جعفری» از خواب بیدار شدم که «قیصر» آسمانی شد و سریع به آقای «عمرانی» زنگ زدم و ایشان با گریه خبر را تأیید کردند و اما «آقای عمرانی» به جای یک پایاننامه دو پایاننامه نوشت چون که یک پایاننامه نوشت و «قیصر» در همان جلسه دفاعیه از «عمرانی» تشکر کرد به خاطر اینکه با توجه به چیزهایی که گفته بود دوباره یک پایاننامه نوشت و جالب بود که من گاهی اوقات موقع پایان نامه نوشتن «آقای عمرانی» به او سر میزدم میدیدم که تلویزیون روشن است، بچههایش هستند و افراد میآیند و میروند ولی ایشان مینویسد و اصلاً این چیزها اثر نمیکند و باور کنید که آخرش هم نیاز به پاکنویس نداشت همانی را که نوشتند همان را دادند برای تایپ .
فارس: شما پایان نامه را دیدید ؟
بله، و الان هم آماده چاپ است و در انتشاراتی خودشان میخواهند آن را چاپ کنند یعنی این اتفاق که افتاد پیش از این من خدمت ایشان بودم صحبت این بود که کاغذ برای چاپ آن بخرند که چند روز پیش باخبر شدیم که ایشان متأسفانه سکته کردهاند.
فارس: بیاییم در فضای شعری خود شما،اولین مجموعه شما «چند رد پا از من» است، این را در همان سالهایی که جمعیت زیادی در «نسل مروارید» بودید کار کردید؟
بله،
فارس: و آن زیاد بودن جمعیت هم شما را تهییج میکرد؟
بله، تقریباً با هم بودیم و از یک جا شروع کرده بودیم، حالا رقابت نمیتوان اسم آن را گذاشت ولی از شنیدن شعرهای همدیگر لذت میبردیم و چون شعرهایمان هم در یک سطح بود راحت میتوانستیم به شعر همدیگر نظر بدهیم.
فارس: امسال در یک اردویی توفیق حضور داشتم و «رضا وحیدزاده» و «آقای وحید جلیلی» در آن حضور داشتند آقای «رضا وحیدزاده» داشت این شعر را برای « وحید جلیلی» میخواند.
ای شاخههای کنگ به توجیه کارها
تا کی بهانه میشود این ماه و سالها
ما معترض به آنچه نداریم نیستیم
اما چه دادهاید به ما جز خیالها
شاید، اگر و جنگلی از اعتمادمان
گم ماندهایم پشت همین اعتمادها
آتش نگاه میگذرید از دل درخت
ذوق درخت میشکند در زغالها
والی آخر و جالب بود که وحید جلیلی و جماعتی که اطرافش بودند از شنیدن این شعر حظ می کردند .... ، راجع به این غزل هم خودتان چند کلامی صحبت کنید.
این غزل را من در حال و هوای سیاسی آن موقع نوشتم و اگر اشتباه نکنم 18-17 سال بیشتر نداشتم، مثلاً یک بیتی دارد که در رابطه با مساوی بودن آفتاب و...، یکسری شعارها که تغییر پیدا کرده بود اینها باعث شد که من این غزل را بنویسم و آن موقع 18-17 سال سن داشتم ولی خب دوستان نسبت به این غزل لطف داشتند.
فارس: در دوره اصلاحات بود؟
بله اوایل دوره اصلاحات بود، بعد خلاصه ما این غزل را نوشتیم و دوستان هم به آن لطف داشتند.
فارس: و دومین کتاب شما که فکر میکنم آخرین کتاب شما هم هست؟
البته آخرین کتابم نیست البته آخرین کتاب شعرم است؛ چون بعد از اینکه من وارد دانشکده شدم بیشتر تحقیقات ادبیات کلاسیک را انجام دادم و دو سه تا کتاب تحقیقی انجام دادم و بیشتر علاقهام به آن چرخیده است و یک کتاب هم در شعر مستقل برای خودم آماده چاپ دارم ولی هنوز خودم را راضی نکردهام که آن را چاپ کنم.
فارس: اسمی برای آن نگذشتهاید؟
اسمش را شاید «زندگی اتفاق میمونی است» بگذارم ولی هنوز مطمئن نیستم.
فارس: «صدفهای لال» اتفاق افتاد؟
سال 86 آقای «مجید صالحی» در یک برنامهای به نام «گریز آهوانه» که شعر دانشجویی بودجه به مشهد رفته بودیم که «آقای منوری» به همراه «دکتر سیدمهدی موسوی» که خیلی برای آن زحمت کشیده بودند آن را اجرا کرده بودند بعد خلاصه آمدند پیش من و گفتند که من یک انتشاراتی دارم و اگر دوست داشته باشید کارهاتیان را به من بدهید تا چاپ کنم و ایشان به من لطف داشتند و من کارم را به ایشان دادم و ایشان زحمت چاپ آن را کشیدند آن موقع تازه «شانی» پا گرفته بود.
فارس: در غزل بیشتر به چه کسانی از قدما و امروزیها متمایل هستید؟
در قدما واقعاً سلطان سخن شعر فارسی را خیلی بگویند «حافظ» ولی من «سعدی» را خیلی دوست دارم و قدرت بیان او را بینظیر و یگانه میدانم ولی خب اگر بخواهم دانه، دانه نام ببرم منهای آنهایی که همه میشناسند، نظامی و حافظ و... خلی زیادند در دوره معاصر هم اگر اغراق نباشد به واسطه نزدیکی چهره به چهرهای که با آقای «عمرانی» داشتم و چون که شعر «عمرانی» را خیلی خوب میفهمم، ایشان را خیلی دوست دارم به غیر از آقای «عمرانی»، «قیصر» را خیلی دوست دارم هم به خاطر شخصیتاش و هم به خاطر شعرها و کارهای قشنگش و شعرش هم که حرف برای گفتن خیلی زیاد دارد مخصوصاً در کتاب «آینههای ناگهان».
فارس: از غزل سرایان معاصر دیگر چه کسانی؟
کارهای «آقای سعید بیابانکی» را خیلی دوست دارم و ایشان واقعاً شاعر هستند.
فارس: چرا؟
چون حرفش را در عین حالی که شعر است خیلی راحت منتقل میکند یعنی اگر بخواهیم معادله بگذاریم یک چیزهایی تو مایههای «سعدی» هست و کارهایش به جان مینشیند و هم چهارپارههایش و هم غزلهایش خیلی زیبا هستند و اخیراً هم یک کتاب دیدم که شعر عاشورایی و آئینی بود.
فارس: کتاب «جامهدران».
آفرین، هیچکس «سعید بیابانکی» را به عنوان شاعر آیینی نمیشناسد ولی خیلی خوب کار کرده بود.
فارس: پیچیده شمیت همه جا این تن بی سر
چون شیشه عطری که درش گم شده باشد
بله، دقیقاً، از دیگر شاعران بعد از انقلاب «آقای اسرافیلی» را خیلی دوست دارم و شعرش هم شعر پسندیدهای هست.
* سبک هندی سبک مغفول مانده ادبیات ما هست
فارس: میبرم منزل به منزل چوب دار خویش را
تا کجا پایان برم آغاز کار خویش را
که یک رگههای سبک هندی هم در کارهای آقای «اسرافیلی» هست.
یکی از دلایلی که این شاعران را نام میبرم نگاه آنها به «سبک هندی» هست چون که علاقه شخص من هم در کارهایی که انجام میدهم و تحقیق میکنم در این دوره است به خاطر اینکه این سبک، سبک مغفول مانده ادبیات ماست و هنوز هم در جامعه ما به این سبک نگاه خوبی نمیشود به دلیل قضایایی 100 سال اخیر که در دانشگاهها گفته شد این سبک به درد نمیخورد و... و شاید وظیفه ما باشد که این غبارروبی را از این سبک انجام دهیم به هر حال شعر «آقای اسرافیلی و آقای قزوه» را دوست دارم.
فارس: کدام کارهای «قزوه» را بیشتر میپسندی؟
کار «از نخلستان تا خیابان» او را بارها و بارها خواندهام مخصوصاً غزلهایش را و خیلی آن را پسندیدم.
فارس : دسته گلها، دسته، دسته میروند از یادها
گره کن ای آسمان در مرگ طوفانزادها
با شما هستم که فردا کاسهی سرهایتان
خشت خواهد شد برای عافیت...
تا میرسد به خردادها
بله، تا میرسد به خردادها، واقعاً خیلی شعر خوب و قوی بود.
فارس: مجموعههای اخیر «صبح بنارس» و «چمدانهای قدیمی» ایشان را دیدید.
مقایسه نکنیم چون که آن موقع با یک دیدی نگاه میکردم و الان با یک نگاه دیگر شاید الان هم بخواهم برگردم «از نخلستان تا خیابان» را نگاه کنم دیدم با آن موقع فرق میکند.
* «قزوه» شعر را به روز میگوید و برای زمان خودش میگوید
فارس: غزلهای «قزوه» را چگونه ارزیابی میکنید؟
«قزوه» هم به نسبت خیلی از شاعرهایی که الان در دوره ما به نام هستند. «قزوه» خیلی شاعرتر از خیلیهاست البته بدون تعارف اگر بخواهیم بگوییم «قزوه» چند نوع شعر دارد و نباید قدرت شاعرانگی «قزوه» را با شعرهایی که میسراید و در وبلاگش میگذارد بسنجیم. به نظر من «قزوه» رندی که دارد این است که شعر را به روز میگوید و برای زمان خودش میگوید اما هر شعری را چاپ نمیکند و این از نقاط قوت «قزوه» هست به خاطر همین کارایی که از «قزوه» چاپ میشود کارهایی خوبی است.
فارس: پیش از مصاحبه از «اقای محدثی» و استاد «مجاهدی» هم نام بردید.اگر نکته ای هست راجع به ایشان بفرمایید .
«آقای محدثی» را برای اوّلینبار در اردوی دانشآموزی در یزد دیدم و چند وقت پیشین هم این قضیه را در برنامهای که در شهرستان ادب بودیم را به خودشان گفتم و در آن دیدار کتاب «گزیده ادبیات معاصر» ایشان را که خریده بودم به ایشان دادم تا برایم امضاء کند و ایشان با یک روی گشاده آن را امضاء کردند و از همان موقع من به ایشان علاقمند شدم و شعرهایشان را میخواندم و لذت میبردم و به «آقای مجاهدی» هم ارادت خاصی دارم اما متأسفانه به دلیل شرایط سنی و شخصیتی که دارند خیلی نتوانستیم به ایشان نزدیک شوم یک حجب و حیا و خجالتی در خودم دیدم و به این دلیل به واسطه سن ایشان نتوانستم به او نزدیک شوم اما به واسطه اینکه برای شعر آئینی ما خیلی زحمت کشیدند و معلمی کردهاند در ادبیات ما من برای شخصیت ایشان خیلی احترام قائل هستم .
فارس : از وقتی که در اختیار ما قرار دادید متشکرم .
بنده هم سپاسگزارم .
انتهای پیام/